سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























حضـــور

 انتظار
نوشته شده در چهارشنبه 89/6/24ساعت 11:37 عصر توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمود: شهرت یافتن به وسیله عبادت، شبهه‏ناک و گمان برانگیز است. پدرم از پدرش از جدّش رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله روایت کرده که آن حضرت فرموده است:

- عابدترین مردم کسى است که واجبات را بپا دارد.

- سخى‏ترین مردم کسى است که زکات مالش را بپردازد.

- زاهدترین مردم کسى است که از حرام دورى ورزد.

- با تقواترین مردم کسى است که حقّ را بگوید. چه به نفعش و چه به ضررش باشد.

- عادلترین مردم کسى است که آنچه براى خود مى‏پسندد براى دیگران هم بپسندد، و آنچه براى خود نمى‏پسندد، براى دیگران نیز نپسندد.

- زیرک‏ترین مردم کسى است که زیاد به یاد مرگ باشد.

- و غبطه خورنده‏ترین مردم، کسى است که در دنیا از عقاب الهى، ایمن و [عمل ناکرده‏] امید به ثواب داشته باشد. {چهل حدیث - محمد على کوشا .ص 48. حدیث 24 }.


نوشته شده در جمعه 89/4/18ساعت 3:50 عصر توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

 

روزى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم، نماز صبح را به جماعت به جاى آورد. چون از نماز فارغ شد، رو به اصحاب خویش کرد و نام جمعى را برد، و پرسید:آیا این افراد در نماز اضرند؟گفتند: نه، یا رسول اللَّه.آنگاه حضرت فرمود: آیا (در شهر) حضور ندارند؟گفتند: چرا در شهر هستند.پیامبر فرمود: آنگاه باشید و بدانید! که هیچ نمازى بر منافقان سنگین‏تر و سخت‏تر از نماز صبح و نماز عشاء نیست. اگر مردم مى‏دانستند به جماعت گزاران این دو نماز چه فضیلتى دارد، حتما در آن شرکت مى‏کردند و به هر حالتى آن را به جماعت برگزار مى‏نمودند. هر چند با خزیدن روى زمین باشد.

{گلچین صدوق- ج‏1- ص 167}.    

پیغمبر اکرم «صلى الله علیه و آله و سلم» فرمودند :   

هر گاه کسى نماز صبح نخواند، فرشته‏اى از آسمان او را صدا زند: اى زیانکار! و اگر نماز ظهر نخواند. گوید: اى خیانتکار! و اگر نماز عصر را ترک کند گوید: اى گنهکار! و اگر نماز مغرب را از دست دهد، گوید: اى کافر! و چنانچه نماز عشا را نخواند، گوید: در تو نفع و خیرى نیست، (اطلاق کافر به عنوان مبالغه است).

      شیعه و سنى هر دو نقل کرده‏اندکه پیغمبر اکرم «صلى الله علیه و آله و سلم» فرمودند :   

 راجع به ثواب صدقه از جبرئیل پرسیدم، گفت: اى محمد! صدقه پنج نوع است: یک به ده، یک به هفتاد، یک به هفتصد، یک به هفتاد هزار و یک به صد هزار؛ گفتم یک به ده کدام است؟ گفت: آن که به آدم صحیح و سالم داده شود، یک به هفتاد آن است که به زمین‏گیر دهند، یک به هفتصد تصدق به پدر و مادر است، یک به هفتاد هزار به مردگان و یک به صد هزار به طالب علم.

{نصایح - فصل سوم - ص : 218}. 


نوشته شده در جمعه 89/4/18ساعت 3:47 عصر توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

نام کتاب: شگفتیهاى آفرینش- ترجمه توحید مفضل‏

نویسنده: نجف على میرزایى‏

 

این کتاب املاى امام جعفر صادق علیه السلام بر مفضل بن عمر جعفى کوفى، یکى از اصحاب سر شناس و

بزرگ آن حضرت مى‏باشد. امام علیه السلام کتاب را در چهار جلسه و در چهار روز از صبح تا ظهر بر

مفضل املا کردند.

موضوع کتاب‏

 آن حضرت در این کتاب به بیان شگفتى‏هاى آفرینش انسان و جهان هستى پرداخته‏اند و از این راه به اثبات

 آفریدگارى حکیم و دانا پرداخته‏اند. توحید مفضل از کتاب‏هاى ارزشمند و معتبر شیعه است و مورد توجه

بزرگان و علما و فقهاى شیعه قرار گرفته است.

 

انگیزه تألیف‏ کتاب

 مفضل داستان نوشتن کتاب را این گونه نقل مى‏کند:

 

« یک روز عصر من در مسجد مدینه در کنار قبر مطهر حضرت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم نشسته

 بودم و در مقام و منزلت آن حضرت فکر مى‏کردم که ناگهان« ابن ابى العوجاء» و یارانش وارد شدند و در

 کنارى نشستند و شروع به صحبت کردند. آنان از حضرت رسول خدا( صلّی الله علیه و آله ) به عنوان یک

فیلسوف که با زیرکى فراوان نام خود را در جهان زنده نگه داشت نام بردند و گفتند این جهان خدایى ندارد و

همه چیز خود به خود بوجود آمده و این جهان همیشه بوده و خواهد بود. من نتوانستم خشم خود را فرو

بنشانم و بر سر آنها فریاد زدم و گفتم:« اى دشمن خدا آیا کافر شده‏اى؟». آنان در پاسخ من گفتند:« اگر تو

از یاران جعفر بن محمد( علیهما السلام) هستى او این گونه با ما سخن نمى‏گوید». من از نزد آنها خارج شدم

و به نزد امام جعفر صادق علیه السلام رفتم و ماجرا را براى آن حضرت تعریف کردم. آن حضرت فرمودند:«

فردا صبح به نزد من بیا و قلم و کاغذى نیز بیاور تا براى تو از حکمت خداوند متعال در آفرینش جهان سخن

بگویم تا مؤمنان با آگاهى از آن آرامش یابند و کافران در جواب از آن حیران و سرگردان بمانند». من هم

 فردا صبح به نزد آن حضرت رفتم و ایشان نیز این کتاب را به من املا فرمودند.

 

نظم و ترتیب کتاب‏

 امام علیه السلام در آغاز، دلیل کسانى که وجود خداوند متعال را انکار مى‏کنند و یا مورد شک و تردید قرار

 مى‏دهند را ناآگاهى از اسباب و شیوه آفرینش جهان هستى بیان مى‏فرماید.

 سپس به بیان آفرینش جهان و خلقت انسان و بیان اعضاى بدن انسان مانند دستگاه گوارش و حواس پنجگانه مى‏پردازد و از آن به حکمت و قدرت و علم خداوند متعال، که آفریننده آن است، استدلال مى‏کند.

  در جلسه دوم به بیان شگفتى‏هاى جهان حیوانات مانند خزندگان و چهار پایان مانند، اسب، فیل، زرافه،

 میمون، سگ و پرندگانى مانند، مرغ و خفاش و حشراتى مانند، زنبور عسل، ملخ و مورچه و ماهى‏ها

 می‏پردازد.

 در جلسه سوم شگفتى‏هاى آسمان و زمین مانند، رنگ آسمان و طلوع و غروب خورشید و فصل‏هاى سال و

 خورشید و ماه و دیگر ستارگان و حرکت بسیار سریع آنها در آسمان و بیان سرما و گرما و باد و هوا و

 چگونگى ایجاد صدا و کوهها و گیاهان و... را بیان مى‏نماید.

 جلسه چهارم نیز به بیان حقیقت مرگ و زندگى و علت آفرینش انسان و راه شناخت جهان هستى و بیان فرق

 میان حس و عقل در شناخت جهان و حقایق هستى اختصاص یافته است.

 

{گنجینه روایات نور مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی}. 


نوشته شده در جمعه 89/4/18ساعت 3:44 عصر توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

داستان آیت الله اراکی:

 شیخ عبدالله گلپایگانی دست خالی: مرحوم آیت الله میلانی از شخصی که مرحوم آقای حاج شیخ عبدالله گلپایگانی را در خواب دیده بود، نقل کردند که: مرا پس از فوت به آسمان بردند و از من پرسیدند که چه آورده ای؟ گفتم: درس و بحث. ملائکه در آن خدشه کردند. من جواب دادم. دوباره خدشه کردند؛ باز جواب دادم. باز خدشه کردند و بالاخره نتوانستم جواب بدهم. گفتند: دیگر چه داری؟ گفتم: نماز و روزه و عبادات، باز ملائکه در آنها نیز خدشه کردند. باز جواب دادم؛ دوباره خدشه کردند. باز جواب دادم؛ باز خدشه کردند و عاقبت از عهده جواب برنیامدم. گفتند: دیگر چه داری؟ گفتم: زیارت و توسل. در آن هم مانند قبلی ها خدشه کردند و من جواب دادم. باز خدشه کردند، من جواب دادم. باز خدشه کردند، عاقبت از جواب عاجز شدم. گفتند: دیگر چه داری؟ گفتم: چیزی ندارم و مأیوس شدم. آنگاه ملائکه گفتند: تو نزد ما دُرّ گرانبهایی داری. گفتم: من دُرّی نداشتم. گفتند: چرا آن وقتی که یکی از تجار از گلپایگان برای زیارت اعتاب مقدسه به کربلا آمده بود تو شنیدی و خواستی از نجف نزد او بروی و مقداری کمک مالی بگیری، رفتی که مرکبی کرایه کنی که به کربلا بروی نتوانستی، زیرا دو ریال کرایه آن را نداشتی! و گفتی پیاده می روم، وقتی پیاده می رفتی خار به پایت فرو رفت و عاجز شدی و نشستی و گفتی من آقا شیخ عبدالله که درس و بحث خوبی دارم چطور باید دو ریالی نداشته باشم که بتوانم مرکبی کرایه کنم؟ بعد به فکرت رسید این چه حرفی بود من زدم و پشیمان شدی و گفتی: الحمدلله رب العالمین این الحمدلله همان درّی است که نزد ما محفوظ مانده است و همین نیز به درد تو می خورد.{آیینه صدق و صفا رضا استادی}..


نوشته شده در چهارشنبه 89/4/16ساعت 11:36 صبح توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

<      1   2      

Design By : Pichak