سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























حضـــور

                                           بسم الله الرحمن الرحیم

جناب « صفوان بن یحیی» و « عبد الله بن جندب» و « علی بن نعمان» از اصحاب امام صادق و امام کاظم و امام رضا علیهم السّلام بودند. این سه نفر دوستانی یکدل و یک جهت بودند و مقصودشان خدا و پیغمبر و امام و راه نجات و صراط مستقیم بود.

 روزی این سه نفر با هم به مکّه رفتند، در «مسجدالحرام» با هم به صحبت نشستند و گفتند:« ما سه نفر در دنیا با یکدیگر دوست هستیم، چرا در آخرت و بعد از مرگ دوستِ هم نباشیم؟ بیائید با یکدیگر پیمان ببندیم که هر کدام از ما که مُردیم، دو نفر دیگر اعمال و عباداتی را که در زمان زندگی اش انجام می داد، انجام دهند و اگر دو نفر مُردیم نفر سوم اعمال و عبادات آن دو نفر را انجام دهد» بعد از این پیمان، بعد از مدّتی کوتاه، عبدالله و علی به رحمت الهی پیوستند.

حالا صفوان مانده است و می خواهد به قول مردانه اش عمل کند، عمل آنها چه بود؟ هر کدام شبانه روز، 51 رکعت نماز می خواندند، 17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نماز نافله ی مستحبی. جناب صفوان هر روز 153 رکعت نماز بجای می گذارد. شب و روز کارش همین بود در حالی که من و تو 51 رکعت نماز خودمان را بعضی وقت ها نمی خوانیم. امّا رفاقت و دوستی این ها تا به کجاست که شبانه روزی 153 رکعت نماز می خواند. امّا نسبت به روزه، صفوان در سال 3 ماه رجب و شعبان و رمضان را روزه می گرفت، یک ماه برای خودش و دو ماه برای دوستانش حج عمره که می رفت سه بار می رفت، اگر برای خودش حج می رفت، دو سال دیگر هم برای دوستانش می رفت تا به عهدش وفا کرده باشد. این ها نمونه ی شیعه ی حضرت علی علیه السّلام و نمونه اهل یقین هستند. همین جناب صفوان، برای برگشتن از مکّه معظّمه شتری کرایه می کند. وقتی می خواهد سوار شود، یک نفر می آید و دو اشرفی طلا به او امانت می دهد و می گوید « به عراق که رفتی، این ها را به فلان شخص بده» صفوان، سکه ها را گرفت و نزد صاحب شتر آمد و گفت: شتری را که از تو کرایه کردم، با لباس و هر آن چیزی بود که داشتم، حالا دو تا سکّه به بارهایم اضافه شده، اجازه می دهی؟ صاحب شتر هم اجازه داد.( نکته، تا از صاحب شتر اجازه نگرفت، سوار شتر نشد.ما چقدر در مورد امانت دیگران احساس مسئولیت میکنیم؟)

بلاخره صفوان در مدینه از دنیا رفت به امام جواد علیه السّلام خبر دادند، فرمود: صبر کنید تا خودم بیایم. خود امام تشریف آورد، در بقیع بر جنازه ی این مرد شریف صاحب تقوا و ایمان، نماز خواند، حضرت در دفنش شرکت کرد.

خوش به سعادتش، کاش بعد از ما هم کسی رفاقتش را ادامه دهد. موقع مردن بیاید تلقین بگوید. نگذارد ایمان از کف ما برود.  به قول امام موسی بن جعفر علیه السّلام بیاید سر قبر بنشیند هفت مرتبه سوره ی « اِنّا انزلناه» بخواند. آن وقت این دعا را درباره مان بکند: خدایا این دوست من غریب و تنهاست خدایا به تنهائیش رحم فرما و وحشتش را به انس تبدیل فرما. رحمتی بر او فرست که از رحمت غیر تو بی نیاز گردد، خدایا امشب شب اول قبر اوست به او و غربتش رحم کن.

داستانهای شهید دستغیب

نوشته شده در یکشنبه 90/3/15ساعت 8:19 عصر توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

                                   بسم الله الرحمن الرحیم

ابن بابویه از سالم روایت کرده است که گفت:

در اواخر ماه رجب که چند روز از آن مانده بود، خدمت امام صادق(علیه السلام)رسیدم. وقتی نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد فرمود که آیا در این ماه روزه گرفته‏اى؟ گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا. فرمود که آنقدر ثواب از تو فوت شده است که قدر آن را به غیر از خدا کسى نمى‏داند به درستى که این ماهى است که خدا آن را بر ماه‌هاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و گرامی داشتن روزه دار را در این ماه بر خود واجب گردانیده است.

پس گفتم یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزه‏داران آن نائل مى‏گردم؟

 فرمود: اى سالم هر کس یک روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سکرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر کس دو روز از آخر این ماه را روزه بگیرد از صراط به آسانى بگذرد و هر کس سه روز از آخر این ماه را روزه بگیرد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدت‌ها و هول‌هاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا کنند. و بدان که براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده که اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد:

 سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَکْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ .


نوشته شده در یکشنبه 90/3/15ساعت 11:20 صبح توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

                                            بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر ماه رجب


سلام بر ماه رجب، ماه پیوند بندگان با معبود مهربان، ماه بارش باران مهر و محبت الهی، ماه رسیدن به سر منزل مقصود، و ماه اُنس شب زنده‏دارانِ همیشه بیدار با محبوب و معبود بی‏همتا.


سلام بر هلال رجب که آمدنش مژده پایان اندوه است و بدر آنْ یادآور تولد ماه تمام، امامِ هُمام و حیدر کرّار و پایانشْ نوید رهایی بشر از جهل و نادانی، شکوفایی اخلاق انسانی، بعثت آن بزرگْ مردِ تاریخ برای همیشه زمان.

سلام بر بهار مناجات و بندگی.

 سلام بر نجوای شبانه اهالی رجب.

 سلام بر شب‏های رجب که پذیرای زاهدان است و سلام بر روزهایش که میزبان عاشقان وصال الهی است

 سلام بر لحظه لحظه رجب که شاهد ذکرِ ذاکران است.

و سلام بر لحظه لحظه رجب که شاهد استغفار توابین است.

«أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْئلُهُ التَّوْبَةَ».  


نوشته شده در یکشنبه 90/3/15ساعت 11:15 صبح توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

                                        بسم الله الرحمن الرحیم

                نمایش تصویر در وضیعت عادی

درود بر مردم شهادت طلب بحرین

درود بر خواهرشجاعم آیات القرمزی

درود بر....

خواهرم آیات! تو پیروز شدی ....

تو برتری...

دیو صفتان چقدر ضعیفد که از یک زن شاعر ترس و واهمه دارند ....

چقدر حقیرند که از خون یک زن نمی گذرند....

چقدر خانه شان عنکبوتی است که با سروده ی یک شاعر، در حال فرو ریختن است....

آیات! خواهرم ! تو تنها نیستی و راهت ادامه دارد. خواهران بحرینی دیگرت، در کنارت هستند...

و ما خواهران ایرانیتان، با قلب و زبان و قلم و هر ابزار دیگری کنارتان هستیم، ای حزب خدا ...

همچنان پابرجا باشید ای جنود الله که «الا إنّ حزب الله هم الغالبون»...

ای لشکر رحمان همچنان استوار بمانید چرا که «إنّ الباطل کان زهوقاً»....

درود بر شیردلان بحرین

درود بر شیرزنان بحرین

لعنت خداوند و فرشتگان و انس و جن بر جنود شیطان

نفرین خدا و ملائک و جن و انس بر آل خلیفه و آل سعود

لعنت و نفرین خدا و ملائک و جن وانس بر اسرائیل و امریکا و انگلیس و تمام شیاطین.

امّا ما منتظر طلوع فجر می مانیم چرا که خداوند فرموده:

... إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریب‏

...موعد آنها صبح است؛ آیا صبح نزدیک نیست؟(هود 81)

اللهم عجّل لولیک الفرج


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/15ساعت 10:0 صبح توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

                                            بسم الله الرحمن الرحیم

                            نمایش تصویر در وضیعت عادی

در زمان آیت الله میرزا محمد رضا کرمانی ( متوفی 1328 ش ) فرقه ضالّه ی شیخیه در کرمان فعّال بودند. کرمانی، واعظ محقق آن زمان، سیّد یحیی یزدی را به کرمان دعوت کرد. یزدی، مردم کرمان را متوجّه انحرافات شیخیه نمود و با افشاگری خود، این گروه را رسوا ساخت به طوری که آنها تصمیم به قتل او گرفتند.

 شخصی از آنها به عنوان ناشناس از سیّد یحیی برای روضه خوانی دعوت کرد آنها سیّد را به باغی بردند و سیّد فهمید که در دام آنها گرفتار شده است. سیّد در آن حال به جدّه خود حضرت زهرا متوسّل گردید.

 سیّد یحیی یزدی در سجده نماز استغاثه گفت: یا مولاتی یا فاطمة أغیثینی: ای سرور من ای فاطمه، به من پناه بده، گروه دشمن به سیّد نزدیک شدند. در این لحظه صدای تکبیر و فریاد مردم بلند شد و با حمله به شیخیه ها آنها را تار و مار کردند و سیّد را با احترام به منزل میرزا کرمانی بردند.

 سیّد یحیی واعظ از کرمانی پرسید شما از کجا مطّلع شدید و مرا نجات دادید؟ کرمانی فرمود: در عالم خواب حضرت صدیقه ( زهرا) را دیدم که فرمود: شیخ محمدرضا، فوراً خودت را به پسرم سید یحیی برسان و او را نجات بده که اگر دیر کنی، کشته خواهد شد.

گنجینه ی دانشمندان، ج1 ،ص 241


نوشته شده در جمعه 90/2/2ساعت 2:3 عصر توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

                                        بسم الله الرحمن الرحیم

دلش برای زیارت مولایش چنان بی تاب و مشوش بود که عنان از او گرفته بود. از هیچ اقدامی فروگذار نکرده بود. به ذهنش خطور کرد که بهترین راه، ورود از باب سیدالشهدا(علیه السلام) است. « برای تشرّف به محضر امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) چهل جمعه در چهل مسجد ختم زیارت عاشورا می گیرم.»

 روزهای آخر بود. در مسجد نشسته بود و مشغول زیارت عاشورا. یک نگاهش به عبارات زیارت عاشورا بود و نگاه دیگرش از لابه لای خیسی قطرات اشک، رخسار مولا را جستجو می کرد. چشمانش را مالید. اشکها را از جلوی مردمک چشمها کنار زد. نور عجیبی است. آن خانه ی محقر و کوچک روبه روی مسجد..!در زد و با اجازه وارد شد. این تلألؤ نور...!. جنازه ای در کنار اتاق که پارچه ی سفیدی بر روی آن انداخته بودند، توجه او را جلب کرد. اشک امانش نمی داد. گیج شده بود و حیران.

به مردی که کنار جنازه نشسته بود، سلام کرد. جواب سلام شنید... .« چرا این گونه دنبال من می گردی و چنین رنجهایی را بر خود وارد می سازی؟!»صدایی به آشنایی تک تک عبارات زیارت عاشورا بود. به جنازه اشاره کرد و ادامه داد :مثل این فرد باشید تا من به دنبال شما بیایم. « این بانو در دوران بی حجابی زمان رضا شاه هفت سال از خانه بیرون نیامد، مبادا مرد نامحرم او را ببیند.»(رسالت های زنی منتظر، مریم معین الاسلام)

خواهرم! چرا حواسمان به اسباب عروجمان نیست؟!!

چه ارزان، گوهر گرانقدرشان را نثار بیماردلان میکنند!!!

مگر طعمه ی قلاب ماهیگیری شیطان، برای به دام انداختن مردهای شهر لذت دارد، که اینگونه سرخوش و شادان برای دزدیدن نگاه های آلوده مردان گام برمیدارند!!! .

چرا حواسمان نیست که آمده ایم تا مرضیّ چه کسی باشیم؟!!


نوشته شده در جمعه 90/1/26ساعت 11:21 صبح توسط ترنم وصال نظرات ( ) |


Design By : Pichak