حضـــور

                             بسم الله الرحمن الرحیم

چند روز پیش میخواستم جایی برم ،مسیر طولانی بود، به آژانس بانوان زنگ زدم و یه ماشین خواستم...چند لحظه بعد رفتم لب در،...

 تاکسی رسید.جلو درب خانه نگه داشت. خانمی جوان با آرایشی کامل و مقداری از موهای رنگیش زینت بخش پیشانیش شده بود!

شیشه ماشین رو پایین کرد و از پشت عینک آفتابیش یه نگاهی از روی بی میلی کرد و گفت: خانم ...؟

منم با لبخند جواب دادم :بله خانم ،خودمم!

 

خانم راننده که از اول با بی توجهی ، خواسته بود به من بفهماند که، حوصله امر به معروف و نهی از منکر ندارم. یه وقت به من تذکر ندی!!! با لبخند من منفعل شده بود یه کم نرمتر گفت: بفرمایید.منم تشکر کردم و سوار شدم. دیدم در حین سوار شدن داره سی دی رو عوض میکنه! بعد روشن کرد....دیدم مداحی گذاشته:)

بعد با احوال پرسی من و خسته نباشید نرمِ من ... لبخند کوچکی بر لبانش نقش بست و با نرمی جواب داد.

بعد به قول معروف رفتم سراغ گزارش آب و هوا...اونم در حین تأیید ،دست راستشو از روی دنده برداشت و به طرف شالش برد و یکم جلو کشید.

دیگه تقریباً دوست شده بودیم و اون هم در مقابل حجاب، تا حدودی منفعل شده بود.تا رسیدن به مقصد صحبت کردیم....وقتی از ماشین پیاده شدم دیدم دیگه اصلاً موهاش بیرون نیست! خیلی خوشحال شدم و با مهربانی اونو به خدا سپردم و خداحافظی کردم.

خلاصه اینکه در هر صحنه ای از زندگی برای آدم یه درس هست که باید پند بگیریم...باید یادبگیریم که ، برای بیان دین خدا ، باید نرم بود. وقتی خدای مهربانمان به حضرت موسی علیه السلام میفرماید :با هارون به سوی فرعون بروید . ولی قول لین داشته باشید.

 فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى،

اما به نرمى با او سخن بگویید؛ شاید متذکّر شود، یا(از خدا) بترسد! (طه،44)   

خب پس حساب دوستان ما که ایمان به خدا دارند و خود را پیرو اهل بیت علیهم السلام میدانند مشخص است!!

راوی: یک دوست

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/22ساعت 10:42 صبح توسط ترنم وصال نظرات ( ) |


Design By : Pichak