حضـــور
بار الها ،آن ندای دردناک «اهبطوا» در آن روز این فراق حزن انگیز طربناک را به دنبال خود آورد . معبودا تو خود، راه وصالت را در تحمل فراق گنجاندی، خودت را در خلایقت در عین نشان دادن پنهان کردی و چه زیبا از شدت ظهور ،خود را بر ما نابینایان مخفی کردی! الهی ! این درد را باید به کدامین طبیب عرضه کرد که خود مبتلا به آن نباشد؟ خداوندا! .. همه مخلوقات از حیرانی و سرگردانی فراریند اما نمی دانم چه سرّیست که اشرف پیامبرانت، حبیبت، همان که به جان او سوگند یاد کرده ای می گوید: ربّ زِدنی تحیّرا! نمی دانم! متحیرم!! تا کی به تمنای وصال تو یگانه -- اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه -- ای تیره غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعه عابد و زاهد --دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد --گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه روزی که برفتند حریفان پی هر کار --زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار من یار طلب کردم و او جلوهگه یار -- حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار او خانه همی جوید و من صاحب خانه هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو-- هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو-- مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید-- پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید-- یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید دیوانه منم، من که روم خانه به خانه عاقل به قوانین خرد راه تو پوید-- دیوانه برون از همه آئین تو جوید تا غنچهء بشکفتهء این باغ که بوید-- هر کس به بهانی صفت حمد تو بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه بیچاره بهایی که دلش زار غم توست-- هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست امید وی از عاطفت دم به دم توست--تقصیر "خیالی" به امید کرم توست یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
Design By : Pichak |