سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























حضـــور

                                                     بسم الله الرحمن الرحیم

                           میلاد حضرت معصومه مبارک باد

امام رضا(علیه السلام) مى فرماید:

هرکس نتواند به زیارت من بیاید، برادرم را در رى یا خواهرم را در «قم» زیارت کند که ثواب زیارت مرا در مى یابد.

لقب «معصومه» را امام رضا(علیه السلام) به خواهر خود عطا فرمود:

«مَنْ زَارَ الْمَعصُومَةَ بِقُمْ کَمَنْ زَارَنى.» (ناسخ التواریخ، ج 3، ص 68، به نقل از کریمه اهل بیت، ص 32)

«هرکس معصومه را در قم زیارت کند،مانند کسى است که مرا زیارت کرده است.»

لقب دیگر حضرت معصومه(سلام الله علیها) «کریمه اهل بیت» است. این لقب نیز بر اساس رؤیاى صادقانه یکى از بزرگان، از سوى اهل بیت به این بانوى گرانقدر داده شده است. ماجراى این رؤیاى صادقانه بدین شرح است :

مرحوم آیت اللّه سیّد محمود مرعشى نجفى، پدر بزرگوار آیت اللّه سید شهاب الدین مرعشى (رحمة الله علیه) بسیار علاقه مند بود که محل قبر شریف حضرت صدّیقه طاهره (سلام الله علیها) را به دست آورد. ختم مجرّبى انتخاب کرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پایان رساندن ختم و توسّل بسیار، استراحت کرد. در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت باقر(علیه السلام) و یا امام صادق (علیه السلام) مشرّف شد.

امام به ایشان فرمودند:

«عَلَیْکَ بِکَرِیمَةِ اَهْل ِ الْبَْیت ِ.»

یعنى به دامان کریمه اهل بیت چنگ بزن .

ایشان به گمان اینکه منظور امام (علیه السلام) حضرت زهرا(سلام الله علیها) است، عرض کرد: «قربانت گردم، من این ختم قرآن را براى دانستن محل دقیق قبر شریف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زیارتش مشرّف شوم.»امام فرمود: «منظور من، قبر شریف حضرت معصومه در قم است.» سپس افزود:«به دلیل مصالحى خداوند مى خواهد محل قبر شریف حضرت زهرا(سلام الله علیها) پنهان بماند; از این رو قبر حضرت معصومه(سلام الله علیها) را تجلّى گاه قبر شریف حضرت زهرا(سلام الله علیها) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه(سلام الله علیها) داده است.»مرحوم مرعشى نجفى هنگامى که از خواب برخاست، تصمیم گرفت رخت سفر بر بندد و به قصد زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها) رهسپار ایران شود. وى بى درنگ آماده سفر شدو همراه خانواده اش نجف اشرف را به قصد زیارت کریمه اهل بیت ترک کرد. (زبدة التصانیف، ج 6، ص 159، به نقل از کریمه اهل بیت، ص 3)


نوشته شده در پنج شنبه 90/7/7ساعت 6:55 عصر توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

                                  بسم الله الرحمن الرحیم

خانم ها بخوانند....

1- خوب شوهرداری هنر است ،پس همواره هنر خود را در این زمینه به روز کنید و ارتقاء دهید.

 2-خوش اخلاقی و مهربانی ،سرمایه ی بی بدیل خانمها در حفظ کانون گرم خانواده میباشد .از این سرمایه در خانه استفاده کنید نه فقط بیرون خانه.

3- هر انسانی ذاتاً تکریم پذیر و قهرستیز است. پس تکریم از شخصیت همسر هرگز فراموش نشود.

4- اظهار عشق و علاقه نسبت به همسر؛ اگر شوهر بداند که محبوب همسرش نیست احساس بی کسی ، تنهایی و غربت میکند ولی هرگز ابراز نمیکند.پس کاری کنید که همسرتان احساس کند که همیشه محبوب شماست.

5- هنگام ورود همسر به خانه ، به استقبال همسر خود بروید و او در حالی وارد خانه شود که با چهره شاد و خندان و ظاهرآراسته و زیبای همسر مواجه باشد. نه اینکه او به دنبال خانم خانه و یه لیوان آب خنک در آشپزخانه او را زیارت کند.

6- زینت و آرایش برای همسر فراموش نشود همانطور که برا جمع دوستان فراموش نمیشود.و استعمال عطر هرگز از یاد نرود.چرا که حضرت زهرا سلام الله علیها ، گرانبهاترین عطری را که در اختیار داشتند ،فقط برای شوهر گرامی و لحظات مناجات و راز و نیاز با خدا استفاده میکردند.(1)

7- به خویشاوندان همسر احترام بگذارید ولی اعتماد....( خودتان مختارید)

8- مسائل اختلافی و تنش های زندگی را هرگز با والدین او درمیان نگذارید و سعی کنید با تدبیر مناسب ، خودتان حل کنید. و خانمای جوان بدانند که اوایل زندگی یقیناً این اختلافها هست تا زوجین کاملاً با اخلاق و خصوصیت رفتاری یکدیگر آشنا شوند پس نهراسید و افسوس زندگی دیگران را نخورید و سعی کنید بهترین زن برای همسرتان باشید تا او بهترین شوهر برای شما باشد .

 9 - به حرف بدگویان گوش ندهید و حامی شوهر باشید .البته در عین حال شش دونگ حواستان به همسرتان باشد.

10- در حضور شوهر خود از مردان دیگر تعریف و تمجید نکنید وای به تحقیر و سرزنش!.

11- دشواری زندگی بر دوش اوست ، فراموش نکنید او نیاز به آرامش دارد.

12- در مواقعی که همسرتان از نظر روحی آماده نیست خواسته ی خود را مطرح نکنید.

 1- نهج الحیاة (فرهنگ سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها) محمد دشتی ، ص182


نوشته شده در شنبه 90/6/12ساعت 4:24 عصر توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

                                                 بسم الله الرحمن الرحیم

و تو آمدی ای بهترین ماه خدا!

ای صاحب بهترین لحظه ها و ثانیه ها!

ای آرزوی بندگانِ خالصت!

یازده ماه بسر آمد تا تو آمدی...

ای حامل بهترین شب سال، شبی که به قدر یک عمر ارزش دارد!

چه سرّی میان تو و  مکه ، گهواره کعبه ،است که پادش هایتان بی حساب است!زمان و مکانی طلایی، و سکویی برای پرش به...!

خدایا خودت کمک کن تا دیگر امسال ،قدرِ شب قدر را بدانیم!

اللّهم عجّل لولیک الفرج...


نوشته شده در پنج شنبه 90/5/13ساعت 2:40 عصر توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

                                بسم الله الرحمن الرحیم

ابَوُالصّلت هَروى روایت کرده است که در جمعه آخر ماه شعبان به خدمت حضرت امام رضا - علیه السّلام- رفتم؛ حضرت فرمود که اى ابوالصَّلْت اکثَر ماه شعبان رفت و این جمعه آخر آن است پس تدارک و تلافى کن در آن چه از این ماه مانده است تقصیرهایى را که در ایّام گذشته این ماه کرده اى و بر تو باد که رُو آورى بر آنچه نافع است براى تو و دعا و استغفار بسیار کن و تلاوت قرآن مجید بسیار کن و توبه کن به سوى خدا از گناهان خود تا آنکه چون ماه مبارک درآید خالص گردانیده باشى خود را براى خدا و مگذار در گردن خود امانت و حق کسى را مگر آنکه ادا کنى و مگذار در دل خود کینه کسى را مگر آنکه بیرون کنى و مگذار گناهى را که مى کرده اى مگر آنکه ترک کنى و از خدا بترس و توکّل کن بر خدا در پنهان و آشکار امور خود و هر که بر خدا توکّل کند خدا بس است او را.

و بسیار بخوان در بقیّه این ماه این دعا را:

اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ
خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیده اى در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان.

خب... پس خدا رو شکر که ماه شعبان تمدید شد و فرصت برا استغفار دوباره پیدا کردیم ، شاید که برای ورود در ماه خدا آماده بشیم و از کاروان بندگان خوب و مخلص خدا، جا نمونیم.

خدایا خودت کمک کن تا با غفلت، وارد ماه آرزوها و التماس و دعاها نشیم.

اللهم عجّل لولیک الفرج

التماس دعا 


نوشته شده در دوشنبه 90/5/10ساعت 2:24 عصر توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

 

                                      بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر بانوی من، نرجس خاتون!

بانوی من! به تو نمی توانم بگویم قدم نورسیده مبارک، چرا که امروز جهانی از وجود مولودت مبارک شد!

بانوی من! تو که بودی که ذخیره و بقیه الله و نتیجه رسالت124 هزار پیامبر و 11امام را به دنیا آوردی!

بانوی من، نورانیتِ وجودت تا چه حد بود که افتخارِپرورش عصاره خلقت، در وجودت را داشتی!

امروز بود که با تمام وجود درک کردم که،مقرّب شدن غنی و فقیر و عرب و عجم ندارد!

خدایا به ما توفیق عبد بودن عنایت فرما!

خدایا ما را قدردان نعمت امام زمانمان قرار ده!

اللهم عجّل لولیک الفرج...


نوشته شده در یکشنبه 90/4/26ساعت 9:54 عصر توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

                                          بسم الله الرحمن الرحیم

زینب وحیدی دختر13 ساله دانش آموز دوم راهنمایی روستای آبچور از توابع بجنورد که نامه ای به امام حسین(علیه السلام) نوشت و چه زود دعوتنامه خود را از امام حسین دریافت کرد ! ماجرا چنین است: ...

 سوال : در چه خانواده ای زندگی می کنی و چه عاملی باعث شد به یاد امام حسین بیفتی ؟
زینب :  پدرم کارگر ساده است ، مادرم خانه دار، یک خانواده 6 نفره هستیم ، به  مناسبت دهه فجر سال 89  از طرف مدرسه روستا در مسابقه حفظ سوره  فجر شرکت کرده و یک کارت پارسیان با ارزش ده هزارتومان  هدیه گرفتم . این کارت را خیلی دوست می داشتم و آن را به خوبی نگهداری می کردم . یک هفته بعد  از طرف مدرسه به دانش آموزان گفتند برای بازسازی حرم مطهر امام حسین  (علیه السلام)  از طریق ستاد بازسازی عتبات  کمک  جمع آوری می کنند . من هم همین کارتی را که گرفته بودم  با  نامه ای که نوشتم هدیه دادم  .

سوال :در نامه چه نوشتی ؟
زینب :   نوشتم : " به نام خدا - نامه می نویسم برای امام حسین (علیه السلام) - خیلی ها دل دارند که به کربلا بروند ، بعضی می گویند باید پولدار شویم  تا به کربلا برویم ، ولی من می گویم باید قسمت شود و کربلا مارا بخواهد . من این نامه را که می نویسم اشک از چشمهایم جاری می شود ، خدایا ، می شود روزی که کربلا بیایم و کنار ضریح آن امام بزرگوار درددل کنم ، من این هدیه را که در 20 بهمن 89 برای حفظ سوره فجر گرفتم به این نیت می دهم تا امام حسین (علیه السلام) را همیشه به یاد آورم ، اگر من پول زیادی داشتم ، هیچ وقت  دریغ نمی کردم ولی پدرم یک کارگر ساده است و برای درس و مخارج ما کار می کند . "

سوال :بعد چه شد ؟
زینب :   نامه مرا مدیر مدرسه خوانده بود ، سر صف آمد و گفت آیا شما دانش آموزان معلم و مدیر تان را به گریه انداخته اید ؟ همه گفتند نه - مدیر گفت  : زینب  با نامه اش مرا به گریه انداخت و شب تا صبح گریه کردم ، بعد از آن یک کارت دیگر پارسیان خودش به من هدیه داد.

سوا ل -کی و چطور به کربلا آمدی  ؟
یک روز به من و خانواده ام اطلاع دادند آموزش و پرورش می خواهد زینب را به سفر کربلا ببرد . بعدهم گذرنامه تهیه کردند و تاریخ سفر پنجم تیر یعنی بعد از امتحانات خرداد اعلام شد و آقا امام حسین دعوتنامه  مرا امضا کرد .

سوال از آقای رازی مدیر کاروان زینب - این کاروان چگونه عازم کربلا شد ؟
پاسخ : آموزش و پرورش بجنورد برای تشویق  کمک به عتبات دو هدیه سفر کربلا  اختصاص داد . یک هدیه برای دانش آموزان و یک هدیه برای فرهنگیان،  در مراسم قرعه کشی که با حضور جمع کثیری از فرهنگیان برگزار شد شماره 47  به قید قرعه در آمد ، همه گفتند خوش به حال صاحب این شماره ، ببینیم نام کدام دانش آموز خوش شانسی است ، تا نام دانش آموز را خواندیم ،  زینب وحیدی همان دختر روستایی که به امام حسین نامه نوشته است، فرهنگیان که از ماجرای کمک این دختر اطلاع داشتند اشک شوق ریختند ، جلسه منقلب شد و همه گریان از این حسن انتخاب تصادفی.
تعدادی از معلم ها  داوطلبانه 300 هزار تومان کمک هزینه سفر زینب به کربلا را تقبل کردند.  تعدادی از خانم معلم ها هم آمادگی خود را برای حضور در کاروانی که زینب را به کربلا می برد اعلام کردند  شور و هیجان خاصی در جمعیت حاضر افتاده بود  ، به این ترتیب تصمیم گرفته شد این کاروان فرهنگی با هزینه خودشان عازم کربلا شوند و من هم که سابقه مدیریت کاروان داشتم توفیق خدمت به آنها را یافتم  ، جالب این که هنگام عبور کاروان از مرز مهران ، شماره کاروان ما 1 بود و امیدوارم در پیشگاه آقا امام حسین نیز شماره 1 باشیم.

سوال از زینب :  در اولین نگاه به حرم و ضریح آقا امام حسین (علیه السلام) چه حالی داشتی و چه خواستی ؟
زینب  : برای دیدن بارگاه مطهر آقا امام حسین لحظه شماری می کردم، با دیدن ضریح مطهر بی اختیار اشک از چشمهایم جاری شد ، احساس رضایت داشتم و برای همه آرزومندان و پدر و مادرم دعا کردم ، از خدا خواستم کمک کند تا نمازم را اول وقت بخوانم .

سوال : چه توصیه ای برای دانش آموزان هم سن وسال خود داری ؟
پاسخ : توصیه من به این دختر خانم ها این است که حجاب خودرا حفظ کنند  و مواظب  باشند خون شهدا   پایمال  نشود ، نماز اول وقت بخوانند و به پدر و مادر شان احترام بگذارند .
لازم به یادآوری است که سیمای  معصوم  و با اخلاص  زینب ، از اوچهره ای محبوب  در بین اعضای کاروان ساخته است ، خانم معلم ها تقاضا دارند زینب  با آنها هم اتاق باشد تا بیشتر از صفای باطن او بهره ببرند . 

 

منبع:http://hajj.ir/hadjwebui/news/wfShowOpinion.aspx?id=54854

اللّهم ارزقنا زیارت قبر الحسین -علیه السلام- فی الدنیا و شفاعته فی الآخرة


نوشته شده در یکشنبه 90/4/12ساعت 1:59 عصر توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

                                           بسم الله الرحمن الرحیم

جناب « صفوان بن یحیی» و « عبد الله بن جندب» و « علی بن نعمان» از اصحاب امام صادق و امام کاظم و امام رضا علیهم السّلام بودند. این سه نفر دوستانی یکدل و یک جهت بودند و مقصودشان خدا و پیغمبر و امام و راه نجات و صراط مستقیم بود.

 روزی این سه نفر با هم به مکّه رفتند، در «مسجدالحرام» با هم به صحبت نشستند و گفتند:« ما سه نفر در دنیا با یکدیگر دوست هستیم، چرا در آخرت و بعد از مرگ دوستِ هم نباشیم؟ بیائید با یکدیگر پیمان ببندیم که هر کدام از ما که مُردیم، دو نفر دیگر اعمال و عباداتی را که در زمان زندگی اش انجام می داد، انجام دهند و اگر دو نفر مُردیم نفر سوم اعمال و عبادات آن دو نفر را انجام دهد» بعد از این پیمان، بعد از مدّتی کوتاه، عبدالله و علی به رحمت الهی پیوستند.

حالا صفوان مانده است و می خواهد به قول مردانه اش عمل کند، عمل آنها چه بود؟ هر کدام شبانه روز، 51 رکعت نماز می خواندند، 17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نماز نافله ی مستحبی. جناب صفوان هر روز 153 رکعت نماز بجای می گذارد. شب و روز کارش همین بود در حالی که من و تو 51 رکعت نماز خودمان را بعضی وقت ها نمی خوانیم. امّا رفاقت و دوستی این ها تا به کجاست که شبانه روزی 153 رکعت نماز می خواند. امّا نسبت به روزه، صفوان در سال 3 ماه رجب و شعبان و رمضان را روزه می گرفت، یک ماه برای خودش و دو ماه برای دوستانش حج عمره که می رفت سه بار می رفت، اگر برای خودش حج می رفت، دو سال دیگر هم برای دوستانش می رفت تا به عهدش وفا کرده باشد. این ها نمونه ی شیعه ی حضرت علی علیه السّلام و نمونه اهل یقین هستند. همین جناب صفوان، برای برگشتن از مکّه معظّمه شتری کرایه می کند. وقتی می خواهد سوار شود، یک نفر می آید و دو اشرفی طلا به او امانت می دهد و می گوید « به عراق که رفتی، این ها را به فلان شخص بده» صفوان، سکه ها را گرفت و نزد صاحب شتر آمد و گفت: شتری را که از تو کرایه کردم، با لباس و هر آن چیزی بود که داشتم، حالا دو تا سکّه به بارهایم اضافه شده، اجازه می دهی؟ صاحب شتر هم اجازه داد.( نکته، تا از صاحب شتر اجازه نگرفت، سوار شتر نشد.ما چقدر در مورد امانت دیگران احساس مسئولیت میکنیم؟)

بلاخره صفوان در مدینه از دنیا رفت به امام جواد علیه السّلام خبر دادند، فرمود: صبر کنید تا خودم بیایم. خود امام تشریف آورد، در بقیع بر جنازه ی این مرد شریف صاحب تقوا و ایمان، نماز خواند، حضرت در دفنش شرکت کرد.

خوش به سعادتش، کاش بعد از ما هم کسی رفاقتش را ادامه دهد. موقع مردن بیاید تلقین بگوید. نگذارد ایمان از کف ما برود.  به قول امام موسی بن جعفر علیه السّلام بیاید سر قبر بنشیند هفت مرتبه سوره ی « اِنّا انزلناه» بخواند. آن وقت این دعا را درباره مان بکند: خدایا این دوست من غریب و تنهاست خدایا به تنهائیش رحم فرما و وحشتش را به انس تبدیل فرما. رحمتی بر او فرست که از رحمت غیر تو بی نیاز گردد، خدایا امشب شب اول قبر اوست به او و غربتش رحم کن.

داستانهای شهید دستغیب

نوشته شده در یکشنبه 90/3/15ساعت 8:19 عصر توسط ترنم وصال نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak